واجبالوجود یا به اختصار واجب در فلسفه و کلام : یکی از دو حالتی است که از بررسی هستی هر موجودی می توان آن را به موجود مورد بحث نسبت داد. یعنی می توان گفت بودن آن موجود، واجب ( یا ممکن الوجود ) است.
همچنین یکی از حالاتی است که یک مفهوم ذهنی از نظر امکانِ در خارج از ذهن بودن می تواند داشته باشد. یعنی می توان گفت که بودن یک مفهوم ذهنی به خصوص، واجب یا ممکن یا ممتنع است
البته اصطلاح اصلی واجب الوجود ( و نیز ممکن الوجود و ممتنع الوجود بودن) مربوط به رابطه بین هر موضوع و محمولی در یک قضیه است .
متکلمان و فیلسوفان مسلمان بخش مهمی از بحث های خود را به اثبات این که مفهوم واجبالوجود، در جهان خارج دقیقا یک مصداق دارد، که آن مصداق، همان الله است اختصاص داده اند.
کاربرد اصطلاح واجب الوجود در مفاهیم
اصطلاح اصلی واجب الوجود ( و نیز ممکن الوجود و ممتنع الوجود بودن) مربوط به رابطه بین هر موضوع و محمولی در یک قضیه است . به عنوان مثال در کتاب فلسفه اسلامی [۶] آمده است: از نظر منطق، در هر قضیه ای رابطه میان محمول و موضوع یا واجب است مثل « عدد چهار زوج است » یا ممتنع ( محال) است مثل « عدد چهار فرد است » یا ممکن است « عدد طبیعی مفروض n زوج است». اما در فلسفه محمول ، «وجود دارد» است لذا ارتباط هر موضوعی با این محمولِ « وجود داشتن » بررسی می شود.
فیلسوفان برای تقسیم مفهوم ذهنی به صورت زیر از روش تقسیم ثنائی استفاده میکنند:
یک مفهوم یا:
• موجود شدنش در عالم واقع، محال است، که به آن ممتنع الوجود گویند(ممتنع الوجود هیچ گاه موجود نمیشود یعنی تصور موجود شدنش مستلزم تصور واقعی بودن اجتماع نقیضین است)؛
• موجود شدنش در عالم واقع محال نیست (یعنی امکان موجود شدن آن مفهموم در جهان واقع وجود دارد) که در این صورت نیز دو حالت میتوان فرض کرد
بودن آن مفهوم در جهان خارج از ذهن ضروری باشد یعنی برای بودن آن نیاز به دیگری نباشد (و معادلاً حقیقت آن موجود همان وجود او باشد پس آن موجود وجودش را از کسی نگرفته است ) که در این حالت به آن مفهوم، واجبالوجود گویند ؛
o موجود شدن یا معدوم ماندن آن مفهوم در عالم واقع هیچ ترجیحی بر دیگری ندارند (و معادلاً حقیقت آن مفهوم علاوه بر وجودش به وجود دیگری است) که به این نوع مفاهیم، ممکن الوجود میگویند.ادامه....